الان نه ساله كه من شب يلدا با خانواده ام نيستم.نه ساله كه مامانم پاي تلفن واسه من حافظ مي خونه.نه ساله كه شب هاي يلدا رو تو كافي شاپ مي گذرونم و نه ساله كه هر سال مي گم حتما سال ديگه مي رم پيششون.
شب هاي يلدا خونمون پر از ميوه و آجيل بود و البته دست پخت بي نظير مامانم.مامانم مي نشت و واسه تك تك خانواده فال حافظ مي گرفت و آخرش هم بعضي وقتا بابام مي خوند.البته بابام اصلا فال نمي گيره و اعتقادي هم نداره ولي خيلي قشنگ مي خونه.هيچ وقت يادم نمي ره كه سال كنكور مامانم با چه منتي حافظ رو باز كرد تا ببينه كه دخترش چه مي كنه وعجب حافظ جوابي داد
مرا خنده آيد از اين بازوي بي زورش
حافظ هم مي دونست كه زور من تو كنكور نبود.مي خوام فال بگيرم اونم واسه مامانم.ماماني كه هميشه هست.ماماني كه تو سلول هاي مغزي من و خواهر و برادرم خونه داره و خداييش هرچي داريم از اون داريم.چه دور چه نزديك...مامان جونم هميشه مهم هستي.حتي الان كه خونمون خالي شده و تو براي دخترات پاي تلفن حافظ مي خوني.امشب هم منتظرم كه واسم حافظ باز كني و يه جايي يادداشت كني تا زماني كه دختر حق نشناست وقت پيدا كنه .
اينم فال تو
گر مي فـروش حاجــت رنــدان روا كنـد
ايزد گنــه ببخشــد و دفـع بــلا كنــد
ساقي به جام عـدل بـده بــاده تا گدا
غيرت نيــاور كـه جهـان پـربــلا كنــد
حقا كـزين غمان برسـد مـــژده امــان
گر يالكي به عهد امانت وفـا كنـــــد
گر رنج پيش آيد و گر راحـت اي حكيــم
نسبت مكن به غير كه اين ها خـدا كنــد
در كارخانه اي كه ره عقل و فضـل نيست
فهـم ضعيــف راي فضــولـي چـرا كنــد
مطرب بساز پـرده كه كس بــي اجـل نمرد
وان گونه اين تــرانه سرايد خطـا كند
ما را كه درد عشـــق و بـلاي خمـار كشت
يا وصـل دوســت يا مـي صــافي دوا كند
جان رفت در سر مي و حافظ به عشق سئخت
عيســـي دمــي كجاست كه احياي ما كند