Tuesday, February 28, 2006

دري وري

باز امروز ظرف مدت پانزده دقيقه كه تنها بودم اون حس مخرب شروع به حركت كرده و داره خراب مي كنه.تمام چيزهايي كه ساخته بودم رو داره خراب مي كنه
خانم منطق چته!؟؟!؟!؟چيه؟منطقت كم آورده؟نسخه اي كه واست پيچيدن جواب نمي ده؟خسته شدي؟خودت خواستي.هيچ كس زورت نكرد.شايد ناشناس بداخلاق راست مي گه.هردنبيل زندگي كردي كه اين جوري شدي ديگه.
همه چيز خوب بود چي شد باز زدي به سيم آخر؟
مي دونم،جواب نداده،خوب هر چيزي كه واس اش انرژي مي زاري ممكنه جواب نده اينا رو كه مي دوني پس باز چرا ناراحت شدي؟
من همه اينارو مي دونم ولي به خدا من هم آدم هستم
خوب مي شم باز خوب مي شم ولي الان بدم،الان خيلي بدم....م

Friday, February 24, 2006

Big Big World-Emilia

I'm a big big girl
in a big big world
It's not a big big thing if you leave me
but I do do feel that
I too too will miss you much
miss you much...

I can see the first leaf falling
it's all yellow and nice
It's so very cold outside
like the way I'm feeling inside

I'm a big big girl
in a big big world
It's not a big big thing if you leave me
but I do do feel that
I too too will miss you much
miss you much...
Outside it's now raining
and tears are falling from my eyes
why did it have to happen
why did it all have to end

I'm a big big girl
in a big big world
It's not a big big thing if you leave me
but I do do feel that
I too too will miss you much
miss you much...

I have your arms around me ooooh like fire
but when I open my eyes
you're gone...

I'm a big big girl
in a big big world
It's not a big big thing if you leave me
but I do do feel that
I too too will miss you much
miss you much...

I'm a big big girl
in a big big world
It's not a big big thing if you leave me
but I do feel I will miss you much
miss you much...

Thursday, February 23, 2006

شفاف سازی

فکر می کنم درست نتونستم منظورم رو بگم...ببینید در بیشتر مکتب ها می گن آدم باید منتاسب با طبیعت اش رفتار کنه.و اگه مناسب با اون رفتار کنه هیچ وقت دچار مشکل نمی شه.ولی مساله تازه از این جا شروع می شه...اونم این که طبیعت ات رو چطور می تونی بفهمی؟

Monday, February 20, 2006

ماهي


آب آخرين چيزيه كه ماهي مي فهمه
يعني ماهي نمي فهمه كه داخل چيزي هست كه اگه اون جا نباشه مي ميره.تنها لحظه اي مي فهمه كه با فقدان آب مواجه مي شه و اگه دوباره برگرده به آب چه حس شيريني از دونستن داره.مي شه منتظر نموند تا لحظه مرگ يا لحظه خطر.مي شه مثل ماهي سياه كوچولو از روي سد پريد و فهميد.من دوست ندارم منتظر باشم تا بدونم يا منتظر باشم تا كسي يا چيزي برام شرايط دونستن رو فراهم كنه در عين حال براي پريدن به بالاي سد احتياج به چيزهايي دارم كه الان ندارم.


چقدر عجيبه كه ماهي از چيزي كه با وجودش قاطي شده و دليل بودنش هست دركي نداره

Thursday, February 16, 2006

لورکا

Sunday, February 12, 2006

سفرنامك

پنج روز تو بيابون هاي لوت.واقعا لذت بخش و جالب بود.





ديد طبيعتي:
بيابان لوت گرم ترين نقطه دنيا هست .دانشمندان معتقد هستند بيابان ها و كوير ها در قديم اقيانوس بودند.در كوه هاي كرمان فسيل ماهي پيدا شده.طبيعت بي نهايت وحشي و خوفناك و زيبايي داشت.غروب اش بي نظير بود.سكوت اش آرامش بخش.تا چشم كار مي كرد كلوت بود و ماسه.صداي باد كه ماسه ها رو تكون مي داد.صداي ماسه ها كه زير پات به حركت در مي اومد.در اين منطقه هيچ نوع باكتري وجود نداره و چيزي تجزيه نمي شه.نخلستان های زیبا و سبز,سبزی وسط کویر
ديد فرهنگي اجتماعي:
دويست نفر بوديم كه توي مدرسه شبانه روزي بهمون جا داده بودند.تو هر اتاق دوازده نفر بوديم.شش تا حموم داشتيم و ده تا توالت.من و مهشيد تصميم گرفتيم كه تو حياط مدرسه تو كيسه خواب هايمان بخوابيم و مي شه گفت عاقلانه ترين كار روكريدم.ولي كسايي كه كيسه خواب داشتند و نيومدند تمام مدت نق مي زدند كه جاشون گرم و كثيف و پر سرو صداست.هميشه واسه من سوال هست كه چرا آدم ها بايد اين قدر نسبت به خودشون تنبل و بي اهميت باشند و چرا نبايد به نياز هاشون احترام بزارند و ازون بدتر تنبلي خودشون رو گردن كساي ديگر بندازند؟همه ما ادعاي فرهنگي بودن و مودب بودن داريم ولي خدانكنه كمي در تنگنا باشيم همه عين حيوانات وحشي به هم مي پريم.به خاطر تحمل نكردن مدتي در صف حموم هر كاري مي كنيم.
و حركات بعضي از خانم ها كه وسط بيابون خدا زير آفتاب گرم درحالي كه دارن عرق مي كنند تافت موشون رو (كه نمي دونم چه جوري حمل اش مي كنند )در ميارن و موهاشون رو درست مي كنند.يا تو كوله اي كه اگه تنها وسايل ضروري رو بزاري پر مي شه سشوار و بي گودي ميارن ولي درعوض چيزهاي واجب رو نمي آورند و هميشه خدا آويزون پسرها مي شن والبته آقايون هم از خداشونه كه ناز بكشند!اگه اين ها بخشي از زنانه گي هست خدا يا شكرت كه من ندارم.يه چيز ديگه.ديد ما نسبت واقعيت واقعا اشتباه هست .وقتي اعلام مي شه امكانات محلي يعني قد دهات از اون جا انتظار داشته باش نه قدر يه هتل شش ستاره تو دوبي!بابا جان اومديم ماجراجويي
ديد سياسي:
ايران ما همي چيز داره.از نظر طبيعت تمام انواع آب و هوا رو داره.از نظر معادن ,تنوع اش عاليه.از نظر ميوه جات و مركبات كه خدا بده بركت همه چيز به قول خارجي ها اورگانيك هست.از نظر هنر كه نگو و نپرس.و و و و.ايران ما خيلي زيباس.خيلي خيلي.هرجايي از ايران بري نوع خاص همون منطقه فرهنگ,طبيعت,هنرو معادن داريم.با اين كه اين كشور در مقايسه با ايالات متحده خيلي كوچك تر هست ولي مي تونه با اون در اين عرصه ها رقابت كنه.امـــــــــــــــــا!!!!چيزي كه ايران ما نداره ساكنان قدرشناس,با شعور,فهميده و دلسوز هست.واقعا ما به اين خاك چقدر بدهكاريم!چقدر در حق اش ناجوان مرد بوديم و چقدر به اين خاك اهانت كريم!دلمون خوشه كه هروقت كشوري به ما اهانت مي كنه راه مي افتيم تو سايت ها و ميزان راي گيري رو تغيير مي ديم!همين!؟داريم همون كاري رو كه طالبان با مجسمه هاي باميان كرد مي كنيم.تنها فرق اش اينه كه اونا با يك بمب ظرف مدت كوتاهي آثارشون رو تخريب كرندن ما آهسته آهسته وبا خشونت بي اهميتي داريم آثارمون رو به گند مي كشيم
سپاس نامه:
اول از همه از مهشيد جونم تشكر كنم كه باعث و باني اين سفر خوب شد.دوم از تور كلوت كه واقعا مديريت عالي داشت وخيلي داره زحمت مي كشه كه مردم ايرن,طبيعت ايران رو بيش تر بشناسند.و شعار قشنگشون كه "بگذاريم در طبيعت چيزي به جز رد پاهيامان نماند"را كاملا اجرايي مي كنند.سوم هم از دست اندر كاراني كه وسايل من رو آماده كردند ممنونم مثل سعيد,ياشا,مامان مهشيد و علي

Tuesday, February 07, 2006

دائــــو

از دائـــــو
نهي نكن مردم را,ويراني آورد
قانون بسيار,نافرماني آورد
آرام گيرم,نظم پذيرند مردم به سيرت خويش

سخت و خشك درختان به خاك افتند,گياهان سبز و لطيف استوار بر خاك
هر دو شاداب,سخت و خشك ,كوتاه زيند,سبز ولطيف ,دوام كنند

نرم و لطيف زاده مي شويم,سخت و خشك مي ميريم

Friday, February 03, 2006

لذت های کوچک


واقعا بعضی وقت ها که خیلی درگیری داری می شه با اتفاق های کوچیک لحظه ای رو خندید.یابا یه اتفاق خیلی کوچیک بگی خدایا مرسی!یادم رفته بود که واسه ی حس بهتر داشتن نباید منتظر یه اتفاق بزرگ و پر سروصدا بود.البته کتمان هم نمی کنم که با اتفاق های کوچیک فقط می شه یه مدت کوتاه خوب بود ولی با اتفاق های خیلی گنده...

Wednesday, February 01, 2006

دست خط