دلهره

یادم نمی آد که هیچ وقت نسبت به آینده حس دلهره یا اضطراب داشته باشم ولی تازگی ها خیلی از آینده می ترسم.به عزیزانم نگاه می کنم که یا رفتند و یا دارند می رن و من بازگشته و خسته از رفتن، وحشت دوباره تنها بودن رو دارم در جایی که تصمیم موندن دارم.نمی تونم خودم رو راضی کنم و دلیلی برای رفتن پیدا کنم.نشستم و رفتنشون رو نگاه می کنم و هم چنان از خودم می پرسم چرا؟چرا می رن؟چرا حس نیاز می کنن برای رفتن؟چرا من حسی ندارم برای رفتن؟
خیلی حس نا امنی می کنم.نسبت به همه چیز و همه کس.همه چیز سست و لرزون شدهبه قول آرش همه چیز موقتیه،حتی این حس موقتی فقط امیدوارم خیلی طول نکشه