Tuesday, June 05, 2007

دلهره


یادم نمی آد که هیچ وقت نسبت به آینده حس دلهره یا اضطراب داشته باشم ولی تازگی ها خیلی از آینده می ترسم.به عزیزانم نگاه می کنم که یا رفتند و یا دارند می رن و من بازگشته و خسته از رفتن، وحشت دوباره تنها بودن رو دارم در جایی که تصمیم موندن دارم.نمی تونم خودم رو راضی کنم و دلیلی برای رفتن پیدا کنم.نشستم و رفتنشون رو نگاه می کنم و هم چنان از خودم می پرسم چرا؟چرا می رن؟چرا حس نیاز می کنن برای رفتن؟چرا من حسی ندارم برای رفتن؟
خیلی حس نا امنی می کنم.نسبت به همه چیز و همه کس.همه چیز سست و لرزون شده
به قول آرش همه چیز موقتیه،حتی این حس موقتی فقط امیدوارم خیلی طول نکشه

3 Comments:

Blogger Hamid said...

یه خبر خوب میخوام بهت بدم!
دو سه سال که تو این حس موقتی بودی؛ کم کم این حس برات دامی میشه و دگه احساس موقت بودن نمیکنی!
اونوقت دیگه اصلا هیچی برات مهم نیست , حتی خودت ... حتی احساست!

5:56 AM, June 06, 2007  
Blogger Tasvir Yek Zan... said...

حس ترس خوبه اما اگه موندگار بشه مثل خوره آدمو می خوره می دونی وقتی که آدم تصمیم بگیره و با تمام وجودش حس کنه که تصمیمش درسته دیگه هیچی دلشو نمی لرزونه حتی تصمیم بقیه آدما

10:13 AM, June 06, 2007  
Anonymous Anonymous said...

امروز جمله ای را از آقایی شنیدم که می گفت اگر از یک مشکل فرار کنید جلوتر می شود دو تا مشکل.

امیدوارم در هر وضعیتی هستی هر چقدر سخت ادامه دهی
گاهی چیزهایی که ما دوست نداریم بهترین چیزیه که لازم داریم

3:40 PM, June 06, 2007  

Post a Comment

<< Home