Sunday, September 04, 2005

جواب

آقا من بايد يك سري چيزا رو توضيح بدم.البته كاملا نظرياتم شخصيه و اصراري به صحيح بودن اش ندارم,فقط من تا حالا سعي كردم اين جوري زندگي كنم.اين زندگي كه خانواده دار بشي بدون اين كه بفهمي چرا و صبح تا شب بري سر كار بعدش با دوستات بري بيرون بعد بياي خونه يك شام با همسرت بخوري و اداي والد خوب رو در بياري و تعطيلات آخر هفته يا پارك هست يا شمال يا خانه رفقا رو عادي نمي دونم.
شمال كه فقط يعني اين دهكده ها و چالوس و كلاردشت .بري اونجا يه چلو كبابي بپزي و اگه يه كم خلاف باشي عرق بخوري و بعدش يا قر دادن هست يا حرف زدن يا ورق بازي.اگه خلاف ات بيش تر باشه مواد و خانوم و اينا.باشه اصلا مهم نيست اينا بايد باشه ولي نه همه تعطيلات.به اين نمي گن زندگيه معمولي مي گن زندگي مسخ شده!!مزخرف!!حداقل من يكي نيستم.
حالا فقط نق نزنم پيشنهاد هم بدم.مي شه تعطيلات رفت شمال از نوع قلعه رودخان,ماسوله,سياهكل,ناهارخوران,اسالم و...ميشه ارديبهشت رفت كوير و شب رو تو چادر تو كوير موند,مي شه رفت لرستان ......ماشالله ايران همه چي داره واسه الواتي و همه جا هم بساط عرق و زرورق هست فقط همه مي ترسن تغيير بدن واسه اين كه مي دونيم اون تفريحات خوش مي گذره ولي چون بقيه رو امتحان نكرديم مطمئن نيستيم و چون جسارت امتحان كردن هم نداريم بي خيال اش مي شيم.اين يه مثال كوچيك بود.مي شه همين رو بس داد واسه همه چي.به نظر من اگه تو دنيا جسارت انجام كاري رو داشته باشي و يك كمي هم هوش داشته باشي همه چيز درست مي شه.فقط بايد فكر كرد غير از اين زندگي كليشه اي چيز ديگه هم هست كه هم موفقيت داره و هم لذت(چيزي كه به سختي كسي مي تونه بگه كه دارم).من الان اين جا يك نمونه بارز هستم فقط مي خوام يكي از جريانات زندگيم رو تعريف كنم.من اقامت جایی رو دارم و به راحتي مي تونم برم اون ور آب كه يكي از عوامل موفقيت در ايران حساب مي شه.يه مدت مي خواستم بر گردم و بمونم فقط واسه اين كه از نظر همه خوب بود(البته خودم هم مي خواستم در يك دوره)همون موقع يه پيشنهاد كار هيجان انگيز به من شد بايد انتخاب مي كردم.ديدم اگه اونجا برم مي شم مثل بقيه اي كه زندگي شون رو مي ديدم و نمي خواستم.ولي جسارت موندن رو داشتم با اين كه هركي از كنارم رد مي شه مي گه خيلي خنگي ولي من موندم چون هيجان اش بيشتر بود.من هيجان رو دوست دارم پس چرا برم دنبال ثبات؟حالا اين جا بحث آرامش و عدم اضطراب و اين جور چيزا پيش مي آد كه خودش يك پست جداست و منم دست ام درد گرفته و حالش رو ندارم بگم

2 Comments:

Anonymous Anonymous said...

Sometimes You Say You are tierd of fighhting in your job , sometimes you say you are bored of getting used with a normal life ... ? what does it called?

8:42 AM, September 05, 2005  
Blogger Black Jazz Britain said...

There is no ordinary life! Everybody lives his unique life. The point is that the people are afraid of the things they (or sometimes their parents) have not experienced before. That's shit!
But if someone is not afraid of his brand new type of life, he'll live it in his most enjoyable way possible. I think "You" are such a person.

6:36 PM, September 05, 2005  

Post a Comment

<< Home