Wednesday, January 04, 2006

منظره


امروز ياد يه فيلم كوتاهي افتادم كه سال ها پيش ديده بودم اش.يك صحنه جنگ سياه و سفيد بود,مثل فيلم هاي جنگيه روسيه,توي سرما.صداي توپ و تير اندازي مي اومد.تمام اين صحنه ها از پشت يك شيشه ي شكسته بود بعد نشون مي داد كه فهرست آخر فيلم داره نمايش داده مي شه از پشت همون شيشيه شكسته.بعدش از پشت شيشه مي آد بيرون و صحنه رنگي مي شه.يك سينماي داغون با پرده ي كثيف قرمز.دوربين مي ره رو صورت يه پيرمرد با دندون هاي خيلي خراب كه داره مي خنده و يك كلاه پشميه سرمه اي كثيف و كاپشن سربازيه كهنه و كثيف با عينكي كه يك شيشه اش شكسته.

2 Comments:

Anonymous Anonymous said...

مي دوني از ان جمله هاي تكراري خسته شدم كه :
خانوما آقايون عينك هاي شكسته را برداريد
دنيا را رنگي ببينيد
هر كي هر جور مي خوادو راحته ببينه
فقط تو رو خدا اگه مي خواين جلوي من بخندين دندون خراباتونو قايم كنين !!!!!
منظره بد بعضي چيزا اطرافيان رو بيشتر آزرده مي كنه تا خود طرف رو

2:01 PM, January 04, 2006  
Anonymous Anonymous said...

از كتاب خداحافظ گاري كوپر:
"اين بابا اگه واقعيت رو بفهمه 7 سال رونشناسي لازمه تا به حالت عادي برگرده"

اين پيرمردا با لباساي كثيفشون و دندوناي خرابشون تا وقتي اين عينك شكسته به چشمشون باشه مي تونن بخندن
چون ديگه خودشون رو هم درست نمي تونن ببينن !!!!!

2:11 PM, January 04, 2006  

Post a Comment

<< Home