لبخند
منتظر بودم که قاشق چنگال های خودم و هم کارم رو بشورم.اومد جلو و قاشق ،چنگال ها رو ازم گرفت و در حین شستن ازم پرسید تحصیلات ات چیه؟
.......
منظورم فوق لیسانس،لیسانس؟
فوق لیسانس
موفق باشی دخترم،همیشه همین جوری خندان باشی
پیر مردی که نمی خندید و فنجان های چای رو پرت می کرد خندید و من یاد زمانی افتادم که نمی خندیدم
.......
منظورم فوق لیسانس،لیسانس؟
فوق لیسانس
موفق باشی دخترم،همیشه همین جوری خندان باشی
پیر مردی که نمی خندید و فنجان های چای رو پرت می کرد خندید و من یاد زمانی افتادم که نمی خندیدم
8 Comments:
برداشت های ما از رفتارهای اطرافیانمان همیشه با این علامت تعجب های بزرگ همراه می شود!هرچه کمتر قضاوت کنیم کمتر متعجب می شویم!
در مورد اون قاشق چنگال ها هم چند تا سوال برام پیش اومد
که ....بیخیال نمی پرسم;)
ey kalak! yani intori mikhasty begi fogh khoondy?? ;)
to ke hanooz foghet tamoom nashode ke!
این روزا بیشتر وقتم رو صرف شنیدن حرفای مِری رابینسون و ... می کنم. یکی از قهرمان های زندگیمه. هست و بوده.
گاهی که از شنیدن حرفاش به وجد میام و هیجان زده میشم، در عالم خیال، با تو در مورد موضوعات بحثش، صحبت می کنم.
جالب و غریب اینجاست که مطمئنم اگر که با هم می بودیم، اگر که تو هم اینجا می بودی، تقریبا محال بود که راجع به هیچ کدوم از این چیزا حرف بزنم. احتمالا..
شاید..
.. سکوت؟
- ظرفا رو بذار، من می شورم
بايد به پيرمرده ميگفتي :
هي آقا كوجا كوجا؟؟؟؟؟؟؟؟
ياد زماني افتادم كه نميخنديدم...هميشه از اينكه دوستام بخندن همون اندازه خوشحال ميشم كه خودم بخندم.جمله بالا كه از وبلاگت هست بهم اين اميد رو داد كه ديگه اون زمان نخنديدن گذشته.هرچند گاهي نخنديدن از بعضي خنديدن ها هزار بار بهتره
پيرمرده هم ميگفت
همين جا پشت پيچ
گلي
هاااااااااااااااااااا
عجب پيرمردي .....ميگن دود از كنده بلند ميشه ...اين جوونا كه پشت پيچ نرسيده كم ميارن فقط بلدن هي بگن خانوم كوجا كوجا!!!!!
آدرس پيچ رو هم ديگه ندارن !!!!!همه كروكي ها پاك شد رفت پي كارش
it can be a reason
Post a Comment
<< Home